سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تمام آرزویم این است که خاک کوی تو باشم

 

 ●فریاد خاموشدوشنبه 85 بهمن 16 - ساعت 11:12 صبح

دلنوشته خادم الزهرا

    هوالشهید
   روزعاشوراست...خورشید برفراز آسمان است:یکه و تنها...هرلحظه که به ظهر نزدیکتر می شد:خورشید برافروخته تر می شد...گویی لحظه به لحظه که به گرمای زمین افزوده می شد خورشید تابانتر می شد...بیشتر جلوه گری می کرد...هیچ سایبانی قادر به کاستن گرمای آن نبود...گویی عطش و آتش آن به زمینیان نیز سرایت کرده بود...پرتوهای نورانی خورشید از هرروزنی که موجود بود وارد می شد...ولی در سپاه کفر اثری از عطش نبود.گویی پرتوهای نورانی خورشید شامل آنها نمی شد؛روزنه های تاریک و سیاه چادرهای آنها اجازه ورود انوار نورانی خورشید را نمی داد...خورشید در آسمان تنها بود...حتی تکه ابری هم برای ایجاد سایه نبود...هیچ ابری قادر به محو خورشید عاشورا نبود...ولی!!! تکه ابری همدوش خورشید بود...تکه ابری که خواهان محو خورشید نبود!بلکه به این امید در آسمان بود که ببارد...ولی نمی توانست!!!...
آن روز خورشید شرمگین بود از اینکه باعث عطش بود و ابر خجل بود از اینکه نمی توانست مرهمی برای عطش باشد...آن روز حتی زمین هم خجالت زده بود...از اینکه می دید هر لحظه پیکری به خون می غلتد...از اینکه می دید هر لحظه سروی بلند قامت در زیر سم اسب ها له می شود و او نمی تواند بپا خیزد...از اینکه شاهد بود ولی نمی توانست فریاد زند...
ولی زمین به خود می بالید.به این خاطرکه خون فرزندانش را در خود ذخیره می کرد...به این خاطر که آخرین مأمن اجساد شهدا بود...به این خاطر که تنها وارث اجساد پاره پاره بود... زمین به خود می بالید...ولی زمین دل خون بود...!!!
هر بار که پیکری به خون می غلتید زمین سرختر می شد...بالاخره در غروب عاشورا زمین سرخ سرخ بود...خاک زمین مانند شراب سرخ بود...براستی زمین باکدامین شراب مست بود؟!...نه زمین مانند کوهی درحال فوران بود.گویی پاره های سرخ مذاب بر دل زمین ریخته اند...نه!!!زمین مانند پیکری خونین بود.گویی فردی بدن زمین را خونین کرده بود...آری!زمین خونین بود...به خاطر ضربات شمشیر.به خاطر ضربات تازیانه...به خاطر داغی که در دلش بود...داغ72 تن...به خاطرخونی که اکنون در رگه های خاکش جریان داشت...انگار زمین خون می گریست...ولی نمی توانست دم برآورد...زمین 72 زخم بر پیکر داشت....

.... آن روز علاوه بر زمین، آسمان هم خونین بود...هر لحظه که به غروب می رسید بیشتر به سرخی می گرایید مثل فردی که نفس را در سینه حبس کرده و تاب فریاد نداشته باشد...هر لحظه سرختر می شد...تا بالاخره کبود و سیاه شد..آسمان خفه شد...از اینکه دید و دم بر نیاورد... از اینکه از عرش صدای زهرا را شنید و سکوت کرد... از اینکه شاهد تکه تکه شدن عباس بود. از اینکه شاهد خرد شدن استخوانهای قاسم بود... از اینکه شاهد پاره پاره شدن علی اکبر بود... شاهد سیراب شدن علی اصغر بود... شاهد بریده شدن رگها بود... شاهد به نیزه شدن سرها بود... شاهد خونین شدن آب فرات بود... شاهد کربلا بود...
سیاهی شب همه جا را فرا گرفته است... خورشید غروب کرد... خورشید سرخ غروب کرد دیگر احتیاجی به تکه ابری برای محو آن نبود... حتی تکه ابری هم در آسمان نبود... نه! ... چرا بود!!!
تکه ابر پاره پاره بود... تکه های ابر سرخ و خونین بود.. تکه های ابر تمام آسمان را فرا گرفته بود... خورشید غروب کرد...خورشید غمین بود از اینکه رفت و ذره ای از عطش طفلان نکاست... ولی خورشید به خود مباهات می کرد به این خاطر که شاهد به غل و زنجیر شدن رقیه نبود... شاهد سوختن خیمه ها نبود... شاهد آتش گرفتن چادرها نبود... شاهد تازیانه خوردن زینب نبود... شاهد مصیبت خرابه نبود...
خورشید غروب کرد و مسئولیتش را بر دوش ماه نهاد... سنگینی اجساد پاره پاره را بر دل زمین نهاد... ماه امشب تاریکتر از همیشه بود، ماه امشب کبود بود... کبود... ماه امشب خمیده و هلالی بود... ماه نیمه بود... نیمی در کربلا بود و نیمی با کاروان کربلا ...
ستاره ها امشب درخشانترند... گویی به تعداد ستاره ها 72 ستاره افزوده شده.... 72 ستاره روشن..... 18 ستاره سرخ..... 18 ستاره بر فراز سر کاروانیان..... 8 ستاره قطبی که پیشاپیش کاروانیان حرکت می کردند و راه کوفه و شام را نشان می دادند..
کاروان محو سکوت است.... ولی نه! فریاد فغان و ناله ای بلند است... فغان غل و زنجیر است..... هر چه کاروان پیش تر می رفت فریاد زنجیرها بلند تر می شد.. شاید می خواستند فریاد بر آورند که ای کوفیان! برای چه این کاروان را به زنجیر کشیده اید؟!... مگر آنها چه گناهی کرده اند؟!.. چه خطایی از آنان سرزده که اینگونه سزاوار عذابند؟!....
فریاد رنجیرها با فغان زمین در می آمیزد.... با ناله ماه همصدا می شود.. با تلاوت خورشید یکی می شود با باران اشک ابر درمی آمیزد.... با صدای العطش عرش همنوا می شود...
صدایی بر می خیزد که از عرش می گذرد، از گذر زمان نیز می گذرد.. و اکنون که1371 سال از آن واقعه می گذرد هنوز این فریاد بر پاست. فریاد مظلومیت حسین.. فریاد العطش رقیه.. فریاد یا زهراعباس.... فریاد یاحسنا قاسم.. فریاد یا امّا عون و جعفر... فریاد یا محمدا علی اکبر.... فریاد یا اخا زینب... فریاد یا کربلا زمینیان.... فریاد... فریاد... فریاد...
فریادی که بیدادگری باید آن را فریاد کند
یا مهدی بیا و فریاد کن...
فریاد کن
...«هل من ناصراً ینصرنی»



  • کلمات کلیدی : ایام الحزن
  •  ●لیست کل یادداشت های این وبلاگ
     

    یکشنبه 103 آذر 4

    برای تعیین شهر خود روی کادر کلیک نمایید.
    اعلام اوقات شرعی براساس ساعت
    رایانه‌ی شما می‌باشد.
     

    d خانه c

     RSS 
     Atom 

    d شناسنامه c

    d ایمیل c

    کل بازدیدها:180919
    بازدید امروز:17
    بازدید دیروز:12


    درباره خودم

    تمام آرزویم این است که خاک کوی تو باشم
    خادم الزهرا
    یه غریبه...یه بازمونده...یه مجنون دیار جنون...یه زائر حرم عشق...یه


    لوگوی وبلاگ


    کبوترای آشنا

    عاشق آسمونی
    انتظار
    مذهبی فرهنگی سیاسی عاطفی اکبریان
    شکوفه نرگس
    مبادا روی لاله ها پا گذاریم
    PARANDEYE 3 PA
    لب گزه
    حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد
    شلمچه
    .: شهر عشق :.
    کربلای جبهه ها یادش بخیر...
    منطقه آزاد
    دوستدار علمدار
    پاک دیده
    حرم دل
    شهدای دفاع مقدس
    چفیه
    @@@ استشهادی @@@
    نگاه منتظر
    السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
    هرچه می خواهد دل تنگت بگو(مشاوره)
    پر شکسته
    قافله شهدا
    حب الحسین اجننی
    پیامبراعظم(صلی الله علیه و آله)
    تخیّلات خزان‌زده یک برگ بید
    امیدزهرا
    کشکول
    شمیم
    نافذ
    ولایت علیه السلام
    شهید سید محمد شریفی
    آقای آملی لاریجانی عدالت و عادل کجاست؟
    وکذلک نجزی المحسنین
    نقد مَلَس
    تخریبچی دوران
    عاشقان علی و فاطمه
    ازیک روحانی
    نسیمی از بهشت ...
    قدرت شیطان
    یاران
    راز و نیاز با خدا
    تا ریشه هست، جوانه باید زد...
    حسین جان (این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست)
    خلوت تنهایی
    داغ عشق
    و خدایی که در این نزدیکیست
    عشقی
    ایران اسلام
    دنیا به روایت یوسف
    یک قدم تا پشت خاکریز
    دختر و پسر
    خدای که به ما لبخند میزند
    سایه تنهایی


    وضعیت من در یاهو

    دسته بندی یادداشت ها


    اشتراک در خبرنامه

      با ارسال فرم فوق می‌توانید از به‌روز شدن وبلاگ با‌خبر شوید.